ساعت سه نصفه شبه ...
حال ما خرابه خراب ...مادرم غمگينه.زندگيشون هميشه ي خدا پر جنگ و دعوا و استرس و ....بود
خستم از اين وضع ...نميدونم چيكار كنم !به مشكلات خودم فك كنم يا پدرومادرم
به پدرم فكر كنم يا مادرم !به بيرحمي برادرم فكر كنم يا تاوان بقيه رو بدم ....
خستم ،مغزم نميكشه به اينهمه درد فكر كنم ...
زندگي به هيچ نميارزد عزيزم ...
امشب يه شب بود با حظور علي ودوستش ودورهمي ...يه شام وميوه و...
حالا رفتن ...به اين فكر ميكردم تو اين لحظه از زمان چه كسي خودش رو خوشبخت ميدونه ؟
من نع ودور و اطرافم فك نكنم"
اطرافيانم در حال جست وخيز براي تصاحب پول بيشترن "هرچي بيشتر بهتر وهيچ سيري نخواهند داشت ...
به ياد ميارم ده سال پيش دغدغمون رسيدن به كسي كه فكر ميكرديم عاشقشيم وعاشقمونه ...
حالا داريم به هم فكر ميكنيم كه چطور جداشيم نه سيخ بسوزه نه كباب ...
وچه بيچاره ايم ما زنها ...
اندازه مردها هم كار كني همون اندازه حقوق نميگيري ...
پشت ما به كي گرم باشه ...
باخودم هرشب قرار ميزارم فردا فكر نكنم ...اما
ميگم چندساله هرروز ازخودت ميپرسي كه برم يا نرم ،اخرش به اين نتيجه ميرسي موندن با خودت به پاي كي !
توچشم به راهو طرف توعشق وحال و معلوم نيس باكي و كجاس...نميشه عزيزم بيخيال
بيخيال و عوضي تر از اين ديگه پيدا نميشه ..،
نگرانيهامو ميسپارم به خدا ...براي خودم بعداز چند سال تحمل ،براي دخترم ،نازنينترينم فقط يكم ارامش ميخوام
فقط يه قلب براي دوست داشتن ،يه مرد متعهد ...خواسته هاي زياديه !
هرروز به اين فكر ميكنم كه من مگه زشتم كه رفت سراغ يكي ديگه ...
به خودم نگاه ميكنم ويك زن قوي ميبينم ،زني كه ۴ساله ميدونه و ميبينه شوهرش بايكي ديگست ولي صداش درنيومد
تحمل كردم چون چاره اي نداشتم ،بين بد وبدتر اينو انتخاب كردم ،اما چند وقت ديگه همه سختيام تموم ميشه
همه تنهايي هام ،شب هايي كه تا صبح ازترس نتونستم بخوابم ...تموم ميشه و ميره
اوني كه رفتني بايد راهي كرد ..
برو فقط منتظرم يه روزي بشنوم دارن ميگن پشيموني اما ديگه من نيستم -هيچوقت
هرروز كه از خواب پاميشم ،فكرم ميره پيش علي .اين كار همه ي اين يازده سالم بود .امروز باخودم گفتم توچرا انقد اخه فك ميكني !!
يه درصد طرف يادتوهم نميافته !يه جا نوشت برام پول كه باشه آدم يه رابطه نه صدتا رابطه جديد ميسازه كه امكان خطا هم توش كمتره ...دلم شكست ولي بروي خودم نميارم
وقتي گفت هيچ تعهدي نسبت بهت ندارم ،اگه اينجوري ميخاي ادامه بديم ...
يه جايي آدم بايد تمام ارزوهاشو ول كنه و بره...
هميشه نتيجه دلخواه آدم بدست نمياد ...
بدرك كه كسي كه انتخاب كردي هرزه ميشه ،بدرك ميره دنبال هرزگي ،بره گم شه گورشو گم كنه پيش همون آشغالا...
لياقتشون همونه ...
من كه خودمو حالمو ديگه واسه تويي كه منو نخاستي بهم نميزنم ...
تويي كه نميفهمي دوست داشتن حرمت داره ،تعهد داره .تويي كه زنو ب********و ول كردي چسبيدي به يه هرزه .خوش باش
منم با نفسم ،مهنا خوشم
به نام خدا
سال به تازگي رخت نو پوشيده ،من و دخترم كنار پدر ومادر بسر ميبريم .
دوست دارم خاطراتم ،فراز و نشيب هاي زندگيم را اينجا ثبت كنم .
دوست دارم جايي داشته باشم كه حرفامو وقتي خودم نخوام كه نميخوام نخونه به هيچ وجه ...
تصميماتي جديد براي زندگيم اتخاذ كردم كه دوست دارم جايي بنويسم تا راهمو هرروز به وضوح ببينم ...
دوست دارم خودم وزندگيمو عوض كنم ،دارم كتابي ميخونم ميدونم كمكم ميكنه ...
تمرينات كتابو اينجا يادداشت ميكنم تا ببينيم چي ميشه ...
حال بد ما